امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

❤معجزه زندگی ما" زلزله کوچولو ❤

50 روزگی امیرعلی

الهی فدات شم منننننننن اینجا 50 روزته عزیزم و10 روز مونده تا عید بشه ولی تو مریض شدی اونم خیلی شدید ذات الریه کردی الهی که تمام دردات بیاد به من اگه بدونی چه زجری کشیدم اینجا تازه از مطب دکترت اومدیم وفردایه این روز ما تورو بردیمو بستری کردیم عسل مامان مینا ...
19 اسفند 1391

3ماهگی امیرعلی

پسرم داره روز به روز خوشگلتر میشه ای جااااااااااانم عسل       حاج خانوم یه سوال شرعی داشتم :دی ا الهی قربونت برم من که انقدر عاشق حمومی وهر وقت بیرون میایی گریه میکنی عزیزم ...
19 اسفند 1391

تولـــد یکسالگی

    هورااااااااااااااااا امیـــــــــــــرعلی 1ساله شد عزیز دل مامان یکسالگیت مبارکککککککککککک ..... امیـرعلی جان خواهش میکنم کوتاهی منو که کیک تولدتو تو تراس گذاشته بودم ونمیدونم کی رفته بود لگدش کرده بودو ببخش بخاطر من اونروز بهترین وشاید بدترین شب زندگیم بوددیگه اصلا دوست ندارم درمورد اون اتفاق فکر کنم عزیزم .. حالا خداروشکــــــــر مراسم تموم شده بود ووقتی ما رفتیم کیکو بیاریم دیدیم یکی لگدش کرده و متاسفانه نفهمیدیم کار کیه مراسمت به کلی محیطش بخاطر ناراحتی من عوض شد ومن میخواستم گریه کنم چون حتی به ذهنمم خطور نکرده بود که شاید همچین اتفاقی بیفته وقبل از مراسم از کیکت هیچچچچ عکسی نگرفتم .. من فعلا عکس کیکتو تو وبل...
19 اسفند 1391

عید داره میــــــــــــــــــــــــــــاد

پسره گلم این دومین عیـــــدیه که کنار مایی ولی پارسال عید خیلی اوچولو بودی امسال دیگه واسه خودت مردی شدی قربونت برم من واسه عیدت کلییییی لباسایه خوشجل موشجل خریدم از سنایی و بهار تو پاساژهم که میرفتیم بادکنک فروشارو که میدیدی جیغ میزدی و میخواستی بابایی برات چندتا خرید همشو ترکوندی  بعدشم کلی تعجب میکردی حالا از تمام لباسات عکس میگیرم میذارم تو وبلاگت عشقم وااااااایییییی اگه بدونی چقدر خوشحالم که امسالم عید کنارمونی عزیزم...   شادترین روزایه عمرمو دارم کنار تو تجربه میکنم مرسی که اینروزارو بهم هدیه دادی ...
17 اسفند 1391

امیرعلی ذات الریه کرده ولی خوب میشه ببینید!

اولش خوب بودی مارفتیم خونه خاله نسرین خاله نسرین عاشق توئه و اصرار کرد بریم چندروز خونشون بمونیم هواهم خیلی سرد بود بعد مامانی یواش یواش احساس کرد تو داری مریض میشی (آخه خونه خاله خیلی سرد بود شوفاژاشونو بسته بودن) به دکترت زنگ زد دکتر گفت زود ببرمت بردمت تا یه مدت خوب شدی ولی باز مریض شدی. و اینسری خیلی بدتر و شدیدتر مریض شدی گلم ... و من اصلا و اصلااااا دوست نداشتم از همچین روزایی خاطره و عکس داشته باشم ولی فقط بخاطر اینکه هر وقت بزرگ شدی و دوست داشتی تک تک لحظه هاتو ببینی از این لحظه هایه سخت عکسو فیلم گرفتم من به اندازه چندین سال برایه اینروزایه تو پیر شدم و شکستم مخصوصا لحظه ایی که رگ پیدا نمیکردن تا سرم رو وصل و کن...
17 اسفند 1391

چه تیپی!

باعرض شرمندگی باید خدمت باباتون عرض کنم که من این تیپ شمارو دوست ندارم ولی بابات میگه من خیلی حال میکنم و دوست دارم دیگه چی بگم باباته دیگه   راستی امروز برففففففففففف اومددددددددددددددد اونم خیلی زیاد و تو همش میگفتی منو ببرید جلویه پنجره و وقتی میاوردیمت اینور کلی گریه میکردی منم مجبور شدم کلی لباس و کلاه و جوراب تنت کنم بفرستمت جلویه پنجره خودت دیگه خسته شدی و برگشتی... ...
17 اسفند 1391